یه نفر براي بازديد ميره به يه بيمارستان رواني .
اول مردي رو ميبينه که يه گوشه اي نشسته، غم از چهرش ميباره،به ديوار تکيه داده و هرچند دقيقه آروم سرشو به ديوار ميزنه و با هر ضربه اي،زير لب ميگه: ليلا… ليلا… ليلا…ليلا… ليلا…ليلا…
مرد بازديدکننده ميپرسه اين آدم چشه؟ ميگن يه دختري رو ميخواسته به اسم “ليلا”که بهش ندادن، اينم به اين روز افتاده…
مرد و همراهاش به طبقه بالا ميرن.
مردي رو ميبينه که توي يه جايي شبيه به قفس به غل و زنجير بستنش و در حاليکه سعي ميکنه زنجيرها رو پاره کنه،با خشم و غضب فرياد ميزنه: ليلا… ليلا… ليلا… ليلا… ليلا… ليلا… ليلا…
بازديدکننده با تعجب ميپرسه اين چشه؟!!!!
ميگن اون دختري رو که به اون يکي ندادن، دادن به اين
I was going to visit a mental hospital
The first man who sees me sitting in a corner, Chhrsh Mybarh of sorrow, leaning on the wall and the wall Myznh minute shampoo slowly and with each blow, the lips says: L. ... L. ... L. ... L. ... L. ... L
Myprs·h's wrong with this guy he visits? Mygn girl I wanted to name "Layla" is not it, to this day has already
Hmrahash man to go upstairs
The man sees my face like a cage where the Bstnsh shackles and chains while trying Myknh I'm torn with anger and cries Myznh: L. ... L. ... L. ... L. ... L. ... L. ... L
Surprise visits Myprs·h's wrong with this
That one girl that I do not Mygn, to
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->